سفارش تبلیغ
صبا ویژن

وبلاگ تخصصی تبلیغ

امام صادق (ع) و اندیشه صوفیگری

    نظر

صوفیگرى

ازجمله تفکراتى که در زمان امام صادق(ع) پیدا شد و کم‏کم شکل‏گرفت، جریان خطرناک و انحرافى صوفیگرى بود، که با ظاهرى‏فریبنده دست‏به عوام فریبى و گمراه کردن مردم زد.

محقق اردبیلى درباره پیدایش صوفیه مى‏نویسد: به نقل از شیعه وسنى، اولین کسى را که صوفى نامیدند «ابوهاشم کوفى‏» بود، چون‏او مانند رهبانان جامه‏هاى پشمینه درشت مى‏پوشید. آن ملعون مثل‏نصارى قائل به حلول و اتحاد بود. (1) و در کتاب اصول الدیانات‏آمده است که او در ظاهر اموى و جبرى بود و در باطن ملحد ودهرى. هدف او نابودى دین اسلام بود. از ائمه معصومین علیهم‏السلام چند حدیث در طعن او وارد شده است. پیروان او را چون صوف‏«لباس پشمى‏» مى‏پوشیدند، صوفیه گفته‏اند. (2)

شاید منظور محقق اردبیلى این است که اولین کسى که در اسلام‏«صوفى‏» نامیده شد، ابوهاشم کوفى بود و الا به گفته سیدجزایرى(ره) این کلمه نخست‏برگروهى از حکماى کج اندیش و منحرف‏اطلاق مى‏شد، سپس برگروهى از زنادقه و بى‏دینان هندو و براهمه‏استعمال شد و پس از اسلام برگروهى از کژاندیشان مثل حسن بصرى،سفیان ثورى و ابوهاشم کوفى و همقطارانشان که از نظر فکر واندیشه در مقابل اهل‏بیت عصمت و طهارت فرار گرفته بودند، اطلاق‏شد.

امام صادق(ع) در برابر انحراف فرهنگى صوفیه موضع گرفت و نخست‏به هدایت و راهنمایى رهبران آنها پرداخت. اما چون آنان برعقایدانحرافى خود اصرار مى‏ورزیدند. حضرت به ناچار وارد مرحله‏شدیدترى شد و دست‏به افشاگرى چهره‏هاى خبیث آنها زد.

سفیان ثورى و گروهى از زاهد نمایان نزد امام صادق(ع) آمدند واز لباس امام اشکال گرفتند. سفیان به آن حضرت گفت:

«ان هذا لیس من لباسک‏»; راستى که این جامه شما نیست. امام‏صادق(ع) فرمود: بشنو و به دل سپار آن‏چه را به تو مى‏گویم که خیردنیا و آخرت همین است; اگر بر سنت و حق بمیرى و بر عقیده بدعت‏وناحق نمیرى، من به تو خبر مى‏دهم که رسول خدا(ص) در دوران تنگى‏وسختى بود، و هرگاه دنیا اقبال کند سزاوارترین افراد براى‏استفاده از نعمت‏ها نیکانند نه بدکاران، مومنانند نه منافقان،مسلمانانند نه کفار. اى ثورى! چرا انکار کردى و ناروا شمردى؟من با این وضعى که مى‏بینى از روزى که خردمند شدم، شامى بر من‏نگذشته است که در مالم حقى باشد که خدا به من فرموده باشد آن‏را در مصرفى برسانم; جز آن که بدان مصرفش رساندم. (3)

برخى زهد فروشان از پاسخ آن حضرت به سفیان پندگرفته، گفتند: راستى این رفیق ما از سخن شما آزرده شد، زبانش بند آمد و دلیلى‏به نظرش نیامد.حضرت به آنها فرمود: شما دلیل‏هاى خود رابیاورید. آنها گفتند: دلیل ما از قرآن است. امام صادق(ع)فرمود: آن را حاضر کنید که از هر چیزى به پیروى و عمل سزاوارتراست. گفتند: خداى تبارک و تعالى در مقام توصیف یاران پیامبر(ص)فرمود: دیگران را برخود مقدم مى‏دارند، گرچه نیازمند باشند. هرکه از بخل نفس خود محفوظ بماند جزو رستگاران است. (4)

نیز خداوند فرمود: غذاى خود را با این که به آن علاقه و نیازدارند، به مسکین و یتیم و اسیر مى‏دهند. (5) ما به همین دو آیه‏اکتفا مى‏کنیم.

مردى از حاضران مجلس به آنان گفت: ما شما را ندیده‏ایم که ازخوراک خوب دورى کنید. با این حال به مردم فرمان مى‏دهید که ازمال خود دست‏بکشند تا شما از آن بهره‏مند شوید!

امام صادق(ع) فرمود: آن چه سودى ندارد، وانهید. آیا ناسخ ومنسوخ و محکم و متشابه قرآن را مى‏دانید؟ هرکه گمراه شده، ازاینجا گمراه شده و هرکه از این امت هلاک شده، از این راه هلاک‏شده است. در پاسخ گفتند: بعضى را نمى‏دانیم و همه آن رامى‏دانیم. آن حضرت فرمود: به خاطر این نادانى است که گرفتارشدید. احادیث رسول خدا(ص) نیز چنین هستند. (ناسخ و منسوخ ومحکم و متشابه دارند.) اما انفاقى که در آیه فوق آمده است،براى مسلمانان آن عصر مباح بود، آنان به خاطر آن پاداش‏مى‏بردند. ولى آن چه که آنها عمل مى‏کردند، به امر خدا نسخ شده‏است، تا مایه زیان مسلمانانى که افراد ناتوان، کودک و پیران ازکار افتاده و سالخورده در خانواده خود دارند که گرسنگى رانمى‏توانند تحمل کنند، نشود. بدین خاطر رسول خدا(ص) فرمود: اگرکسى مى‏خواهد مقدارى خرما یا پنج قرص نان یا چند دینار یا چنددرهم را به مصرف خیر برساند بهتر این است که آن‏ها را به مصرف‏پدر و مادر خود برساند و در درجه دوم براى خود و عیالش صرف کندو در درجه سوم به خویشاوندان وبرادران مومنش و در درجه چهارم‏به هسمایه‏هاى مستمندش و در درجه پنجم درراه خدا و جهاد که اجرش‏از همه کمتر است، به مصرف برساند.

پیامبر(ص) درباره مردى از انصار که هنگام مرگش پنج‏یا شش بنده‏خود را آزاد کرد و چیزى براى فرزندان خردسالش باقى نگذاشت،فرمود: اگر این کار او را به من اعلام کرده بودید، نمى‏گذاشتم درگورستان مسلمانان به خاک سپارید. چند کودک خردسال باقى گذاشته‏است تا از مردم گدایى کنند!

قرآن در رد گفته شما مى‏فرماید: آن کسانى که چون انفاق مى‏کنند،اسراف نمى‏کنند و بخل نمى‏ورزند. عدالت میان این دو باید رعایت‏شود. (6)

آیا نمى‏بینید که خداوند کارى را که شما بدان دعوت مى‏کنید،نکوهش کرده است: خداوند اسراف کنندگان را دوست نمى‏دارد. (7)

خداوند مردم را از اسراف نهى کرده و به حد وسط فرمان داده است.مسلمان نباید هرچه دارد به دیگران بدهد و پس از آن از خدا روزى‏خواهد، چون دعایش به اجابت نمى‏رسد. پیامبر(ص) فرمود: دعاى چنددسته از امتم به اجابت نمى‏رسد: مردى که به پدر و مادرش نفرین‏مى‏کند... و مردى که خداوند به او مال بسیارى مى‏دهد و او همه راانفاق مى‏کند; سپس به درگاه خداوند دعا مى‏کند که پروردگارا، به‏من روزى بده. خدا مى‏فرماید: آیا روزى فراوان به تو ندادم؟! چرامیانه روى نکردى؟ چرا اسراف کردى...؟ سپس خدا به پیامبرش آموخت‏که چگونه انفاق کند. پیامبر(ص) یک «اوقیه طلا» داشت ونمى‏خواست که آن را یک شب در نزد خود نگه دارد. بدین خاطر همه‏آن را صدقه داد. بامدادان سائلى نزد او آمد و آن حضرت چیزى‏نداشت که به او بدهد. سائل او را سرزنش کرد و آن حضرت غمناک‏شد. خدا به پیامبرش فرمود: دست‏خود را مبند و بیش از حد نیزدست‏خود را مگشاى که مورد سرزنش قرار مى‏گیرى و از کارفرومانى. (8)

بسا که مردمى از تو چیزى بخواهند و تو را معذور ندارند و اگرهرچه دارى به دیگران بدهى به زیان مالى دچار شوى. اینها احادیث‏رسول خدا(ص) است که قرآن را تصدیق دارند و قرآن را هم همه اهل‏آن که مومنند، درست دانند... اى جماعت! نمى‏دانم امروز آن‏چه رابراى شما شرح دادم در شما اثر کرد یا...

اگر همه مردم آن طور که شما مى‏خواهید زاهد باشند و نیازى به‏متاع دیگران نداشته باشند پس کفاره‏هاى قسم و نذر و صدقه‏هاى‏زکات واجب شتر، گوسفند، گاو، طلا، نقره، خرما، کشمش و دیگرچیزها به چه کسى داده شود؟

چه بد است این عقیده که شما بدان گراییده‏اید و مردم را بدان‏مى‏کشانید!

سلیمان بن داود(ع) از خدا ملکى خواست که احدى را پس از وى‏نشاید، و خدا آن را به وى داد. او حق مى‏گفت و به حق کار مى‏کرد.ما نیافتیم که خدا آن را بر وى نکوهش کند و نه یک مومنى را.داود(ع) پیش از وى سلطنت محکمى داشت. یوسف پیامبر(ع) به پادشاه‏مصر گفت: مرا کارگزار همه خزائن کن; زیرا من نگهدار و داناهستم. کارش بدان جا کشید که اداره کشور مصر را به دست گرفت ووسعت‏حکومتش تا یمن رسید...او نیز حق مى‏گفت و به حق کار مى‏کردو ندیدیم احدى را که بر او عیب گیرد. ذوالقرنین بنده‏اى بود که‏خدا را دوست داشت و خدا هم دوستش داشت و وسایل برایش فراهم کردو شرق و غرب را در زیر نگینش آورد و حق گفت و حق کار کرد وندیدیم کسى این را بر او عیب گیرد. اى جماعت! به همان امر ونهى خدا اکتفا کنید و رها کنید آنچه را برشما اشتباه شده‏است... علم را به عالم واگذارید تا اجر ببرید و معذور باشید...و در طلب علم ناسخ و منسوخ و محکم و متشابه قرآن باشید. نادانى‏را به اهلش وانهید، زیرا اهل نادانى بسیارند و اهل دانش‏کم. (9)

سفیان ثورى

در انوار نعمانیه آمده است: صوفیان نزد امام صادق(ع) آمدند.سفیان ثورى لباسى پشمینه و زبر به تن کرده و امام لباس نازکى‏به تن کرده بود. سفیان به امام گفت: به درستى که امیرمومنان‏همیشه لباسهاى درشتى به تن مى‏کرد. چرا در این روش به او اقتدانمى‏کنى؟! امام صادق(ع) پاسخ داد: امیرمومنان در زمان تنگدستى‏مسلمانان زندگى مى‏کرد. این گشایش که امروز در بین مسلمانان به‏وجود آمده، در آن روز نبوده است. ما قومى هستیم که اگر خدا برماگشایش داد، برخود گشایش مى‏دهیم و هرگاه برما تنگى گیرد،برخودمان چنان کنیم. خداوند دنیا را براى مؤمن آفریده است، نه‏براى کافر; زیرا او ارزشى نزد خداوند ندارد. اگر امیرمومنان‏على(ع) در این زمان به سر مى‏برد هرگز آن لباسهایى که در آن‏روزگار مى‏پوشید را به تن نمى‏کرد، تا نگویند او ریاکارى مى‏کند ولباس شهرت مى‏پوشد. امیرمومنان امام و والى مسلمانان بود و بروالى مسلمانان سزاوار نیست که از نظر زندگى و معاش بالاتر ازفقرا باشد. حضرت على(ع) در جواب کسانى که به وى گفتند: تو شب‏را گرسنه مى‏مانى در حالى که ملک و خلافت از آن تو است; فرمود: بیم آن دارم که سیر شوم در حالى که در «یمامه‏» یک نفر باشکم‏گرسنه شب را سپرى کرده باشد.

من والى نیستم. خلافت از ما غصب گردیده است. اگر والى بودم، دراین جهت‏به آن حضرت اقتدا مى‏کردم.

امام صادق(ع) به سفیان ثورى فرمود: نزدیک من بیا! او پیش حضرت‏آمد. حضرت پیراهن پشمى و زبر سفیان را کنار زد و پیراهن‏ابریشمى را که سفیان در زیر لباس‏هاى خود به تن کرده بود، به اونشان داد و آن گاه فرمود: سفیان! نگاه کن که در زیر این‏پیراهن‏هاى نازک که به تن دارم، چه مى‏بینى؟ سفیان با تعجب دیدکه آن حضرت پیراهن پشمى زبرى در زیر لباس‏هاى خود به تن کرده‏است.

امام فرمود: سفیان! این لباس زیرین را براى خدا به تن کرده‏ام وپیراهن دیگر را جهت اظهار نعمت پروردگار پوشیده‏ام. (10)

در این گفت وگو به نکات فراوان و قابل توجهى مى‏توان دست‏یافت.امام صادق(ع) با این که مى‏دانست. وى فردى ریاکار و منحرف است‏اما در وهله اول، خواست تا با دلیل و برهان او را خلع سلاح‏نماید و سپس او را رسوا گرداند. امام صادق(ع) با نشان دادن‏لباس ابریشمى سفیان، به دیگران فهماند که لباس‏هاى پشمینه اوبراى فریب عوام است، نه براى خدا.

دومین گامى که امام صادق(ع) جهت افشاى چهره این گروهک منحرف‏برداشت، رسوا کردن پایه گذاران آن بود. از این رو مى‏بینیم وقتى‏که از آن حضرت درباره ابوهاشم کوفى سؤال مى‏شود، در جواب‏مى‏فرماید: او فردى بسیار فاسد العقیده است. وى همان کسى است که‏مذهبى را به نام صوفیه پایه گذارى و تاسیس کرد و آن را راه‏فرارى براى عقیده خبیث و فاسد خودش قرار داد. (11)

سومین گام امام صادق(ع) در مقابله با گروه منحرف صوفیه، هشدارامام به مسلمانان بود که فریب آنها را نخورند و تحت تاثیرافکارشان قرار نگیرند. آن حضرت در جواب فردى که از وى درباره‏صوفى‏ها سؤال کرده بود، فرمود: آنها دشمنان ما هستند. هرکس به‏آنان میل پیدا کند جزو آنهاست و همراهشان محشور خواهد شد. زوداست گروهى که مدعى محبت ما مى‏باشند از آنان پیروى کنند... هان! اگر کسى به سوى این گروه میل پیدا بکند از ما نخواهد بود و مااز او بیزار هستیم و هرکه آنها را انکار کند همانند کسى است که‏به جنگ با کفار و منافقین پرداخته است. (12)

راهزنان امت اسلامى

عقاید فاسد و برخورد ریاکارانه و منافقانه صوفیه آن چنان‏خطرناک بود که پس از گذشت‏یک قرن از پیدایش این گروه انحرافى،امام حسن عسکرى(ع) با نقل حدیث از امام صادق(ع) دست‏به یک‏روشنگرى جدید علیه این گروه زد. امام حسن عسکرى(ع) در پایان‏این روشنگرى مى‏فرماید: امام صادق(ع) به ابوهاشم جعفرى فرمود:اى ابوهاشم! زود باشد که زمانى فرا رسد که مردم خندان باشندودلهایشان سیاه و تیره، سنت در میان آن‏ها بدعت‏به حساب آید وبدعت در میان آنها سنت، مؤمن در میان آن‏ها خوار و بى‏مقدار باشدو فاسق عزیز و صاحب اعتبار، امیران آن‏ها نادان و ستمکار باشند،و عالمانشان راهى دربار ظالمان، توانگران آن‏ها توشه فقیران ودرویشان را بدزدند، کوچتکترهاى آن‏ها بر بزرگان پیشى گیرند،هرنادانى نزد آنها مرد آگاهى باشد، هر حلیت‏گرى درویش باشد،مردم افراد نیک راى را از افراد فاسد العقیده تمییز ندهند،میش را از گرگان خونخوار تشخیص ندهند، علماى آنها بر روى زمین‏بدترین خلق خدا هستند. زیرا میل به فلسفه و تصوف مى‏کنند. به‏خدا قسم! آنها از حق برگشته‏اند و میل به باطل پیدا کرده‏اند، دردوستى با مخالفان ما بسیار مبالغه کنند و در گمراه کردن شیعیان‏و دوستان ما تلاش فراوان کنند. پس اگر بر منصبى دست‏یابند ازرشوه‏ها سیر نگردند... آگاه باشید که آنها «راهزنان ایمان‏»هستند و دعوت کنندگان به کیش ملحدان. پس هرکس آنها را دریابدباید از آن‏ها حذر کند و دین و ایمان خود را حفظ کند.

اى ابوهاشم! این چیزى است که پدرم از پدرانش، از جعفربن‏محمدصادق علیهم السلام براى من نقل کرده است... (13)

پى‏نوشتها:

1- حدیقه الشیعه، ص 560.

2- ذرایع البیان، ج 2، ص 32، به نقل از منهاج البراعه، ج 1، ص‏176.

3- تحف العقول، ترجمه سیدهاشم رسولى محلاتى، ص‏363.

4- حشر، آیه‏9.

5- انسان، آیه‏9.

6- فرقان، آیه‏67.

7- انعام، آیه 141.

8- اسرا، آیه 31.

9- تحف العقول، ص‏363.

10- ذرایع البیان، ج 2، ص 48.

11- حدیقه الشیعه، ص 564.

12- ذرایع البیان، ج 2، ص 41.

13- حدیقه الشیعه، ص 652.